لاک
دختر قشنگم امروز وقتی دستهای لاک زده ی ماءده رو دیدی خیلی گریه کردی و دوست داشتی برای تو هم لاک بزنیم باباجون زحمت کشید و برات ی لاک قرمز خوشرنگ خرید ب محض اینکه درب لاک را باز کردیم ترسیدی و از استفادش امتناع کردی. با بیان شیرین همیشگی ات مدام میگفتی: بابایی داک(بابابیی لاک خرید) پام ن( به پام نزدم) دست ن( به دستم هم نزدم) مایی و علی داک دوس(مائده و علی لاک دوست دارند) بیان شیرینتر از عسلت را دوست دارم نازنینم
نویسنده :
مامان و بابا
18:45