لاک
دختر قشنگم امروز وقتی دستهای لاک زده ی ماءده رو دیدی خیلی گریه کردی و دوست داشتی برای تو هم
لاک بزنیم
باباجون زحمت کشید و برات ی لاک قرمز خوشرنگ خرید
ب محض اینکه درب لاک را باز کردیم ترسیدی و از استفادش امتناع کردی.
با بیان شیرین همیشگی ات مدام میگفتی:
بابایی داک(بابابیی لاک خرید)
پام ن( به پام نزدم)
دست ن( به دستم هم نزدم)
مایی و علی داک دوس(مائده و علی لاک دوست دارند)
بیان شیرینتر از عسلت را دوست دارم نازنینم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی